پيامبر(ص) همواره بيماران را عيادت مي نمود و جنازهها را تشييع مىكرد و دعوت بندگان را اجابت مي نمود، بر الاغ سوار مي شد. در جنگ خيبر و بنى قريظه و بنى نضير بر الاغ سوار بود كه دهانه و پالان و رانكى آن از ليف خرما بود. هيچ كسى نزد مردم از پيامبر(ص) محبوب تر نبود و چون او را مىديدند برايش برنمىخاستند كه مىدانستند حضرت از اين كارها خوشش نمي آيد. پيامبر(ص) همواره بر خاك مىنشست و بر زمين غذا مي خورد شتران را عقال مىبست و دعوت مملوكان را اجابت مي نمود. پيامبر(ص) به كودكانى گذشت و به ايشان سلام كرد، و به آن ها خوراكى پخش كرد. پيامبر(ص) به جمعى از زنان گذشت و به ايشان سلام كرد. پيامبر(ص) به طرف مردى رفت كه با او سخن گويد، مرد از هيبت او به لرزه افتاد، حضرت فرمود: آسوده باش كه من سلطان نيستم، من فرزند آن كسی هستم كه قرمه(يعنى غذاى ساده فقيرانه) مىخورد. پيامبر(ص) همواره در ميان جمع اصحاب مىنشست كه تازه وارد نمي دانست پيامبر(ص) كدامست(از نظر وضع مجلس) از حضرت اجازه خواستيم كه برايش نشيمن مخصوص قرار دهيم، كه غريبان او را بشناسند، اجازه داد و برايش دكهاى ساختيم كه او بر آن مىنشست و ما گرد او مىنشستيم. از عايشه پرسيده شد: پيامبر(ص) در خانه چه مىكرد؟ گفت: جامهاش را مىدوخت و نعلين خود را پينه مي كرد، و كارهايى كه يك مرد با اهل خود مي كند مىنمود. محبوب ترين كارها براى پيامبر(ص) خياطى بود. امام صادق (ع): زنى فحّاش و بد زبان بر پيامبر(ص) گذشت پيامبر نشسته بود زن گفت اى پيامبر(ص) تو همانند بندگان غذا مىخورى و چون بندگان مىنشينى؟ پيامبر(ص) فرمود: واى بر تو چه بندهاى از من بندهتر است؟ زن گفت پس لقمهاى از طعام خود به من عنايت كنيد، پيامبر (ص) لقمهاى به او داد زن گفت: نه به خدا قسم بايد لقمه درون دهان خود را بيرون كنى و به من دهى، پيامبر(ص) لقمه از دهان در آورد و به او داد و زن آن را خورد. امام مىفرمايد: آن زن تا وقتى كه از دنيا برفت به مرضى مبتلى نشد. انس بن مالك: من 9 سال پيامبر(ص) را خدمت مىكردم و به خاطر ندارم كه هرگز يك بار به من گفته باشد چرا چنين نكردى، اين كار را انجام ندادى، و هرگز مرا بر چيزى شماتت ننمود. من ده سال با پيامبر(ص) مصاحبت داشتم و انواع عطرها را استشمام كردهام ولى هرگز بويى از بوى دهان حضرتش بهتر نيافتم و چون يكى از اصحاب به ملاقات او مىآمد حضرت با او بر مىخاست و جدا نمىشد تا طرف جدا و منصرف شود و برگردد و چون يكى از اصحاب به وى مىرسيد و دست مي داد و مصافحه مىنمود پيامبر(ص) دست خود را از دست او نمىكشيد تا طرف قبلا دست خود را درآورد و هرگز پاهايش را جلو همنشينى دراز نكرد و هيچ كس در محضر او نمىنشست مگر اين كه وقتى مي خواست برخيزد پيامبر به احترام او بر مىخاست. عربى بيابانى رداء پيامبر را گرفت و چنان كشيد كه جاى زبرى آن بر گردن مبارك حضرت بماند و بعد به پيامبر گفت از مال خدا كه نزد تو است به من بده، پيامبر به او نگاهى كرد و خنديد و امر كرد به او عطائى بدهند. از ابى سعيد خدرى: پيامبر سخت با حيا بود و هيچ گاه از او درخواست چيزى نمي شد جز اين كه عطا مي فرمود. پيامبر(ص) از دوشيزگان پردهنشين باحياتر بود و چون چيزى را خوش نمي داشت در چهرهاش معلوم مي شد. از ابن مسعود: پيامبر فرمود: هيچ كس از اصحاب من براى من سخنچينى نكند و چيزى را كه پشت سرم شنيده به من نرساند كه من دوست دارم با دلى صاف و سينهاى سالم از بين شما بروم.
مكارم الأخلاق-ترجمه مير باقرى، ج1، ص: 34
:: بازدید از این مطلب : 280
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2